پسر گفت: اگر میخواهی با هم بمانیم باید همه جوره با من باشی...

دخترک که به شدت پسرک را دوست داشت گفت:باشه عزیزم هر چه تو بگویی!

پسرک دخترک را عریان کرد...

دختر آرام میلرزید ولی سخن نمیگفت،میترسید عشقش ناراحت شود!!

پسرک مانند ابری سیاه بدن دختر را به آغوش کشید

و بدون حتی کوچکترین بوسه شروع کرد

دخترک آهی کشید.پسرک مانند چرخ خیاطی بالا و پایین میشد...

دخترک بدنش میسوخت!ولی صدایی نمی آمد.

پسرک چند تکان خورد و در کنار دخترک افتاد.

دخترک با خنده گفت:آرام شدی عروسکم؟پسرک آرام خندید و لباس هایش را پوشید و رفت!

دخترک ساعتی بعد تلفن را برداشت و زنگ زد و گفت:سلام عشقم....

ولی پسرک مانند همیشه نبود و تنها حرفش این بود که دیگر به من زنگ نزن

و قطع کرد...

دخترک عروسکش را بغل گرفت و در کنج اتاقش آرام گریست....

چند سال گذشت!

تبریک میگویم به پسر

همان دخترک زیبای قصه ی ما شده بود فاحشه....

فاحشه:سیـــــــــــگارم تمـــــــــــام شده سیگار داری؟

فاحشه آرام میگوید:چرا به دیــــــــــگران نگفتی به جرم عـــــــــــاشقی فاحشه شدم؟

من محکـــــــــــــــــم تر سیگار را میکشم و آرام تر جواب میدهم از خجالت....

تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچك » بخش  تصاویر زیباسازی » سری هفتم www.pichak.net كلیك كنید